رد کردن لینک ها

رشد شخصیت و نیازهاى روانشناختى از نظر اریک فروم

اریک فروم روانکاوی با دیدگاه اجتماعی بود او وجه اشتراک زیادی با آدلر و هورنای داشت و برخلاف فروید معتقد بود که شخصیت، تحت نفوذ نیروهای اجتماعی و فرهنگی است.

وانسان  به صورت موجودی منفعل نیست بلکه قادر است طبیعت و ماهیت خود را بیافریند.

 width=

رشد شخصیت:

کودک در اولین ماه های زندگی خود در رابطه اش با مادر امنیت را به دست می آورد. این رابطه هرچه گرم تر باشد احساس امنیت بیشتر است.

به موازات رشد، کودک آزادی و استقلال بیشتری به دست می آورد ولی از امنیت او کاسته می شود و تا حدودی جدایی و درماندگی به وجود می آید. در این زمان کودک سعی می کند از طریق ایجاد پیوندهای دوباره احساس امنیت خود را به دست آورد. برای برقراری این امنیت از سه راه استفاده می کند و انتحاب کدامیک از این سه راه به نوع رابطه والدین و فرزندان بستگی دارد.

اولین رابطه همزیستی نام دارد در این رابطه شخص برای رهایی از تنهایی و عدم امنیت جزئی از شخص دیگری مى شود که دو مدل رفتار در پی دارد. اول رفتار خودآزارانه به این معنی که کودک به طور کامل به والدین خود وابسته است .رفتار بعدی خودآزارانه نام دارد در این رابطه والدین در برابر خواسته های کودک تسلیم می شوند و همه اختیارات را به او می دهند و کودک با بهره کشی از والدین امنیت خود را به دست می آورد. در این رابطه صمیمیت وجود دارد زیرا کودک برای احساس امنیت به والدین نیاز دارد.

رابطه دوم ترک / ویرانسازی است در این رابطه صمیمیت وجود ندارد برعکس رابطه اول است کودک از والدین خود فاصله می گیرد و این که کودک کدام یک را انتخاب می کند کاملاً بستگی به رفتار والدین دارد اگر والدین نسبت به فرزند خودرفتاری ویرانگرانه داشته باشند یعنی کودک را نادیده بگیرند باعث می شود کودک هم از آن ها فاصله بگیرد.

به عقیده فروم ترک و ویرانسازی هر دو صورت های منفعل و فعال یک نوع وابسته بودن به والدین است.

سومین رابطه عشق است. مطلوب ترین صورت رابطه والدین / فرزندی است. در این رابطه والدین بین امنیت و مسئولیت تبادل ایجاد می کنند و این عامل باعث رشد نفس کودک می شود و او یاد می گیرد که خود و دیگران را دوست داشته باشد.

اریک فروم نیز مانند فروید، یونگ و برن معتقد بود که پنج سال اول زندگی در رشد شخصیت فرد اهمیت دارد با این تفاوت که او عقیده داشت که رویدادهای بعدی زندگی نیز در تحت تاثیر قرار دادن شخصیت به همان اندازه رویدادهای پنج سال اول زندگی مهم هستند.

* نیازهای روان شناختی*

یکی از وجوه  تمایز انسان از حیوانات دیگر این است که انسان علاوه بر برانگیخته شدن به وسیله نیازهاى فیزیولوژیک، به وسیله نیازهای روانشناختی نیز برانگیخته می شود. از نظر فروید شش نیاز روانشناختی وجود دارد.

* نیاز به مربوط بودن*

اریک فروم معتقد که انسان ها به خاطر قطع پیوندهایی که با طبیعت داشته اند خود را تنها احساس می کنند و اکنون باید با استفاده از نیروی عقل و تخیل خود رابطه های تازه ای را با انسانها آغاز کنند و به این دلیل است که عشق به وجود می آید که این عشق می تواند عشق به هم جنسان باشد یا به صورت یکی شدن یا جنس مخالف و یا عشق پدرانه و مادرانه .در این روابط غم خواری، مسئولیت، احترام و شناخت وجود دارد (عشق زاینده) ولی اگر این نیاز به شکست انجامد خودشیفتگی به وجود می آید.

فرد دیگر تمایلی به ارتباط برقرار کردن با دیگران ندارد زیرا تنها واقعیتی که می شناسد جهان ذهنی افکار، احساسات و نیازهای خود است.

2. نیاز به تعالی

انسان ها تمایل دارند خلاق و مولد شوند چه به صورت معنوی (تولد فرزند و پرورش آن ها) و چه به صورت مادی (هنر، اندیشه، …) انسان می خواهد هدف دار زندگی کند و اگر مانعی بر سر راه این نیاز باشد عکس آن روی می دهد یعنی انسان ویرانگر می شود.

3. نیاز به ریشه دار بودن

این نیاز هم مثل نیاز اول در نتیجه از دست دادن پیوندهای اولیه با طبیعت است. فرد تصمیم می گیرد در روابط خود با دیگران ریشه های جدیدی ایجاد کند. به نظر فروم، راه سالم رسیدن به این هدف داشتن احساس برادری با دیگران است و ناسالم ترین راه رسیدن به ریشه دار بودن فقط پیوندهای کودکانه می باشد.

4. نیاز به هویت

افراد برای داشتن احساس تعلق نیاز به احساس هویت دارند که به صورت افرادی یگانه و منحصر به فرد باشند تعدادی از افراد برای به دست آوردن هویت توانایی ها و استعدادهای خود را رشد می دهند. ولی عده ای از افراد با یک گروه، یک دین، یک ملت تا حد همرنگ شدن، همانند سازی می کنند که به این شیوه ناسالم برای رسیدن به هویت است.

زیرا هویت شخصی با کیفیت ها و ویژگی های آن گروه که شخص با آن همانندسازی کرده تعریف می شود نه بر اساس قابلیت ها و توانایی های خود فرد. در نتیجه فرد به یک هویت اصیل نرسیده است.

5. نیاز به یک چهارچوب جهت گیری، یک شیء مورد پرستش

این نیاز ناشی از توانایی استدلال و تخیل در انسان است. انسان نیاز به چارچوبی دارد تا پاسخ گوی سوالات و معماهای پیش رو باشد. چهارچوب اگر بخردانه باشد ادراکی عینی از واقعیت فراهم می آورد در غیر این صورت ذهنی می باشد و سرانجام تماس با واقعیت کم می شود. علاوه بر چهارچوب ،نیاز به یک هدف غایی هم وجود دارد تا از طریق آن به زندگی معنا داده شود و انسان احساس هدایت شدن به سوی آینده را داشته باشد.

6. نیاز به تهییج و تحریک

مغز ما نیاز به تحریک بیرونی مداوم دارد تا سطح عملکرد را حفظ کند. بدون چنین تحریکی حفط ارتباط با جهان اطرافمان دشوار می شود. هر قدر تحریکات بیش تر و مناسب تری باشد ارتقاء مغز بیشتر و شخصیت شکل می گیرد.

 width=

 خلاصه:

تصور فروم از ماهیت انسان خوشبینانه است. به عقیده او انسان ها این توانایى را دارند که شخصیت ها و جامعه هاى خود را شکل دهند.شخصیت به وسیله نیروهاى آموخته شده و نیروهاى فطرى،هر دو،و به وسیله تجربه هاى کودکى و تجربه هاى بعدى زندگى ،شکل داده مى شود.

            بر گرفته از کتاب روانشناسى شخصیت (دکتر یوسف کریمى)

به گفتگو بپیوندید

بازگشت به بالای صفحه