رد کردن لینک ها

سه اصل روانی که به دانش آموزان شما کمک خواهند کرد موثرتر یاد بگیرند؟؟؟

خلاقیت یک مهارت مهم برای دنیای برگرفته از تکنولوژی قرن بیست و یکم محسوب می‌شود و چون این یک ویژگی پایدار نیست، می‌تواند آموزش داده شود. این اصل، روش‌های خاص ساختاربندی تکالیف را برای افزایش خلاقیت و ایده‌هایی که ذهن را خلاق کند، توصیف می شود. خلاقیت در کلاس از نگاه روانشناسی یعین اینکه دانش آموز می‌تواند شامل فرصت‌هایی برای دیدن و تبدیل امر دیده شده به به یک ایده ی خلاق ساز شود.
در صورتی که دانش آموزان باور داشته باشند قابلیت‌های ذاتی آنان قابل رشد و پیشرفت است، تلاش بیشتری می‌کنند اما در صورتی که باور کنند هوش و استعداد آن‌ها مادرزادی و غیر قابل تغییر است، انگیزه تلاش را از دست می‌دهند. برنامه‌های درسی و واحد درسی شامل انواع ایده‌هایی برای تعامل خلاقانه هستند.
همچنین باید دقت داشت که باورها و پنداره‌های دانش آموزان در مورد هوش و توانایی‌هایشان، بر عملکرد ذهنی و یادگیری آن‌ها اثر می‌گذارد.

دانش آموزان می‌توانند از طریق یک برنامه آموزشی مناسب و رویکرد مثبت معلم، خلاقیت و تفکر جانبی خود را تقویت نمایند استفاده از برنامه‌های هنری و تفکر و بحث آزاد می‌تواند در تقویت قوای خلاقیت دانش آموزان مؤثر باشد. خلاقیت دانش آموزان می‌تواند تقویت شود. امروزه می دانیم که خلاقیت پدیده ای ذاتی و غیر قابل تغییر نیست.

شناخت و یادگیری : دانش آموزان چگونه فکر می‌کنند و یاد می‌گیرند؟

تحقیقات زیادی در زمینه روانشناسی شناختی و آموزشی نشان داده ‌است که چگونه تفکر و یادگیری را می‌توان در کلاس درس بهبود بخشید. چهاراصل پیش رو برخی از مهم‌ترین یافته‌های روش‌های معلمی را برجسته می‌کند که بر رشد دانش‌آموز تاثیر می‌گذارند .

یک، طرز تفکر رشد

باورها یا ادراکات دانش آموزان درباره هوش و توانایی بر عملکرد شناختی و یادگیری آن‌ها تاثیر می‌گذارد.
تحقیقات نشان می‌دهد که یادگیرندگان که این طرز فکر رشد را دارند که هوش انعطاف‌پذیر است و موفقیت مربوط به سطح تلاش بیشتر که متمرکز بر اهداف بوده، استوار است و با وجود موانعی که وجود دارد بر روی آن پافشاری می‌کند. مهارت‌های برنامه ریزی و انضباط شخصی دانش آموزان یادگیری آن‌ها را تسهیل می‌کند بنابراین این مهارت‌ها می‌توانند به دانش آموزان آموخته شوند. دانش آموزانی که از انضباط شخصی برخوردار هستند و برای انجام امور روزمره زندگی از تحصیل و سرگرمی و سایر امور از برنامه ریزی استفاده می‌کنند، بیشتر از سایر دانش آموزان به موفقیت دست می‌یابند بنابراین آموزش مهارت‌های مدیریت وقت و برنامه ریزی می‌تواند جزئی از برنامه درسی مدارس باشد.

دو، پیش زمینه دانش فردی و اجتماعی:

آنچه دانش آموزان می‌دانند بر یادگیری آن‌ها تاثیر می‌گذارد.

تحقیقات نشان می‌دهد که دانش قبلی (دانشی ست که توسط داستان ها و مدل اجتماعی زندگی جمعی و دوستانه یک شخص در ذهن شکل می گیرد) بر رشد مفهومی و تغییرات مفهومی در دانش آموزان تاثیر می‌گذارد. دانش آموزان با رشد مفهومی، دانش موجود خود را و با تغییر مفهومی، اشتباه‌ات در دانش موجود را تصحیح می‌کنند. تسهیل رشد و تحول مفهومی نیازمند به دست آوردن سطح پایه دانش آموزان توسط معلمان است که با او چگونه برخورد شود.
انگیزش درونی بهتر و موثرتر از انگیزه‌های بیرونی می‌تواند یادگیری را برای دانش آموزان لذت بخش و شوق انگیز کند. معلم‌ها باید سعی کنند، انگیزه‌های یادگیری دانش آموزان را از عوامل بیرونی و سطحی همچون کسب نمره، رتبه با جایزه مادی، به سمت انگیزه‌های درونی و پایدار همچون میل به دانایی، کمال و زیبایی سوق دهند.
معلومات پیشین دانش آموزان بر یادگیری اکنون آن‌ها اثر می‌گذارد. معلم‌ها باید متوجه تداخل معلومات پیشین دانش آموزان با مباحث درسی جدید باشند زیرا دانسته‌های دانش آموزان تنها در کلاس‌های درس شکل نمی‌گیرد محیط خانواده و اجتماع و تعاملات دانش آموزان با جوانب مختلف زندگی روزمره می‌تواند منابع کسب دانش آن‌ها باشد. این دانسته‌های پیشین می‌تواند بر یادگیری جدید، اثر منفی یا مثبت داشته باشد.

سه، یادگیری براساس نوشتن اولویت دارد.

رشد هوش و انگیزشی دانش‌آموز و یادگیری عمیق‌تر زمانی توسعه می‌یابد که مربیان به دانش آموزان کمک ‌کنند تا یادگیری را از یک زمینه به یک زمینه دیگر منتقل کنند. اگر مربیان وقت خود را صرف تمرکز بر یادگیری عمیق‌تر کنند، قادر به تعمیم یادگیری به زمینه‌های جدید خواهند بود. یک روش توسعه این مهارت: استفاده از درک دانش آموز برای حل مشکلات خود و همسالانش است.
انتظارات و برداشت‌های معلم از دانش آموزانش می‌تواند بر عملکرد، انگیزه و یادگیری دانش آموزان مؤثر باشد. تحقیقات نشان می‌دهد قضاوت و برداشت معلم از میزان توانایی و استعداد دانش آموزان می‌تواند بر عملکرد واقعی آن‌ها تأثیر داشته باشد در صورتی که معلم یک دانش آموز را مستعد و باهوش ارزیابی کند، دانش آموز تلاش بیشتری برای جامه عمل پوشاندن به برداشت معلم می‌کند اما اگر معلم دانش آموز را کودن یا بی استعداد تلقی کند، این برداشت به طور ناخودآگاه بر عملکرد دانش آموز اثر منفی می‌گذارد و او را از آموختن و تلاش کردن دلسرد می‌کند.

بنابراین کسب دانش و مهارت بلند مدت به میزان زیادی به تمرین مشترک میان معلم و دانش آموز وابسته است.
این اصل بر استراتژی‌های مبتنی بر تجربه استوار است که به دانش آموزان کمک می‌کند مطالب یادگیری را به حافظه بلند مدت کدگذاری کنند. علاوه بر آن‌هایی که در واحد حافظه هستند, مثال‌هایی از این اصل می‌تواند به اطلاع‌رسانی در کل دوره ی یادگیری تحصیلی کمک کند. مربیان با انتشار ارزیابی سازنده اغلب از طریق راه حل های عملی حل مسئله، فعالیت‌ها و آزمون‌های نمونه ای هوش می‌توانند به دانش آموزان کمک کنند دانش و مهارت‌ خود را افزایش دهند.
در یک نگاه ساده می توان متوجه شد که آنچه امروز ما به عنوان فناوری آموزشی یاد می کنیم ترکیبی از دو رکن بزرگ است.

اول شناخت امکانات، روش ها و تکنیک ها، همچنین ابزارهای موجود و در عین حال شناخت کامل از یک مسئله آموزشی.
دوم استنتاج اینکه کدام تکنیک می تواند برای برآورده ساختن کدام مقصد آموزشی مناسب باشد.

یادگیری نیاز به بسترسازی دارد بنابراین برای تعمیم آموخته‌ها به موقعیت‌های جدید باید ارتباط بین مطالب جدید و پیشین را برقرار ساخت. انتقال یادگیری جدید به ساختارهای قبلی ذهن کار ساده و خودکاری نیست، دانش آموزان برای ارتباط دادن معلومات جدید با ساختارهای ذهنی سابق خود نیاز دارند که هر چه بهتر و عمیق تر رابطه ای را بین دانش جدید و قدیم خود ایجاد نمایند بنابراین معلم‌ها برای آموزش مفاهیم جدید نیاز به فراهم کردن بستر مناسب از طریق استفاده از انواع روش‌های تدریس، استفاده از مثال‌ها و مصادیق و غیره هستند.

نتیجه‌گیری:

قطعا ً بحث‌هایی در مورد اصول اخلاقی بالا وجود دارد. دومین پیشگام در شکل‌گیری روان‌شناسی تربیتی، جان دیویی است که نقش بسزایی در کاربرد علمی روان‌شناسی داشت. دیویی، اولین آزمایشگاه روان‌شناسی تربیتی را در سال 1894 در دانشگاه شیکاکو در ایالات متحده امریکا راه‌اندازی کرد. نخستین ایده او این بود که به کودک به عنوان یادگیرنده‌ای فعال بنگریم، قبل از دیویی، اعتقاد بر این بود که کودکان باید ساکت در صندلی‌های خود بنشینند و منفعلانه و طوطی‌وار مطالب را یاد بگیرند. در حالی که او معتقد بود که کودکان از طریق عمل کردن به بهترین شکل یاد می‌گیرند.

ما مدیون این ایده او هستیم که در آموزش باید کودک را به صورت کلی در نظر گرفت و بر انطباق او با محیط تأکید کرد. او اعتقاد داشت که کودکان را نباید تنها با موضوع‌های تحصیلی مورد آموزش قرار داد بلکه باید آنها یاد بگیرند که چگونه فکر کنند و با دنیای بیرون از مدرسه انطباق یابند. به ‌ویژه وی فکر می‌کرد که کودکان باید یاد بگیرند که چگونه مسائل را حل کنند.

انتظارات معلمان درباره دانش آموزان شان بر فرصت‌های دانش آموزان برای یادگیری، انگیزه و نتایج یادگیری آن‌ها تاثیر می‌گذارد.
باورهای معلمان درباره ی دانش آموزان بر فرصت‌های یادگیری، انگیزه و نتایج یادگیری دانش آموز تاثیر می‌گذارد. تحقیقات روانشناسی از روش‌هایی برای معلمانی که در ارتباط عمیق با دانش آموز تاکید دارند مهر برتری و اولویت تربیتی می زند و آنها را برای بکارگیری این موضوع تربیتی تشویق می کنند.

بازگشت به بالای صفحه