رد کردن لینک ها

روابط جنسی و جنسیت زدگی شخصیت زن

زنان از سن خیلی زود یاد می‌گیرند که باید مقدار زیادی وقت، انرژی و بالاتر از همه پول و انتخاب شان را برای زیبایی و متفاوت دیده شدن در نگاه مردم، صرف کنند.
اما وقتی در این تلاش شکست می خورند احساس شرمندگی و گناه می کنند و احساس شکست خوردن های مداوم بر رفتار و تلاش آنها اجتناب‌ناپذیر می شود.

شاید مهمترین دلیل این باشد که زنان ایده آل را فقط و فقط در بی نقصی می بینند. در این هنگام است که کوچکترین ناهماهنگی از جانب زن، یک نقص و در نهایت شکست برداشت و درک می شود.

تبلیغات رسانه‌ای در تلاش هستند تا استقلال زنان را از بین ببرند و این آسیب‌پذیری را از طریق ترویج تصویر بدن زن برای همگان به صورت عرفی و عمومی جبران کنند.

در حالت عادی زن اگر گوشه ای از بدن یا اندام جنسی اش را در میان مردم یا حتی در یک گروه شخصی و دوستانه به نمایش بگذارد به او برچسب بی عفتی و شرم زده می شود. اما رسانه های تبلیغاتی همین نمایش را حتی به صورت عریان تر و گسترده تر ارائه می دهند و کاملا برخلاف رویه قبلی واکنش ها مثبت و شگفت انگیز می شوند. او حتی ملکه ی زیبایی می شود…

در جامعه امروز زنان به طور مداوم قضاوت می‌شوند و ارزش آن‌ها براساس جنسیت و ظاهر فیزیکی شان مورد سنجش قرار می گیرد. یعنی ابتدا بدن زن برای همگان مورد سنجش قرار می گیرد و بعد، رفتار و شخصیت و دیگر پارامترهای سنجش شخصیت نمود پیدا می کنند. به همین دلیل تا مدت ها حداقل تا دهه ی 60 میلادی تصویر یک زن سیاه پوست همیشه به عنوان یک نقص ذاتی در یک جامعه یا نژاد یاد می شد.
با توجه به ابژه‌سازی از زنان که در رسانه های تبلیغاتی صورت می گیرد، استدلال‌هایی وجود دارد که بر روی ارتقای سطح ایدئولوژیک رسانه‌ها از زن گریزی یا تنفر از زن در جامعه misogyny تاکید دارند، چرا که زنان را در نقش‌های سنتی و کلیشه‌ای به تصویر می کشند تا نقش ها و روابط مدرن که با هوشیاری و آگاهی رسانی همراه هستند بر آنها تاثیر نگذارند. در واقع زن را در قالب سنتی نگه می دارند و به تصویر می کشند تا فقط از او ابژه ی جنسی فراهم شود. در این موقعیت دیگر نه خود زن و نه مخاطب؛ از زن جز رفتار جنسی انتظار دیگری طلب نمی کنند.

بحث‌هایی پیرامون این ایده وجود دارند که رسانه‌ها را به خشونت گسترده علیه زنان متهم می‌کنند. با این حال، ما انتخاب می‌کنیم که در این نوشتار بر روی جنبه ی تصویر بدن زن در جامعه تمرکز کنیم، به خصوص اینکه چگونه ابژه‌سازی و استفاده ابزاری از بدن زنان در تصاویر رسانه‌ها لازم است به عنوان آزار جنسی در آثار، قوانین و نظریه های روانشناسی و جامعه شناختی طبقه‌بندی شود. چرا که این تصاویر منجر به انکار استقلال و هویت زنان می‌شود.

مسائل شناسایی‌شده در رابطه با نمایش زنان در تبلیغات به طور کلی عبارت اند از:

یک، فقدان تصاویر با طیف متنوعی از زنان (نمایش بخشی از بدن زن: به گونه ای که زن فقط یک اندام یا تکه ای جنسی مانند ابزارهای جنسی قلمداد شود)

دو، استفاده از بدن زنان و بخش‌های بدن به روش‌های خاص در تبلیغات و ارتباط خاص زنان با نمادهای جنسی (بیشتر در تبلیغات موادغذایی مصرف دارد)

لازم است بدانیم چگونه رسانه‌ها بر مبنای استفاده ی جنسی از زنان ساخته شده اند و چگونه زنان را در چنین روشی فقط یک ابژه و نماد جنسی صرف معرفی کرده اند. برای نمونه در سال 2004 در تبلیغی از مجموعه پوشاک و مد زنانه دولچ اند گابانا (D&G) تولید و پخش شد: خانمی را به زمین میخکوب و ۵ مرد او را احاطه کرده‌اند که همگی در حال ستایش بدن عریان زن هستند. او یک شی و کالای جنسی شده است که کاملا ً تحت امر مردانه و خارج از کنترل اراده ی خودش شده است. این تصویر گرایش مطلق جنسی زده ی زنانه را در چند دهه ی گذشته در تبلیغات رسانه ای منعکس می‌کند که بر ظاهر و عشوه ی تحریک کننده ی زنانه تاکید می‌کند و عجیب آن است که پیام منتقل شده توسط این تصویر برای زنان قابل دفاع و ‌قبول واقع می شود و حتی الگوسازی می کند.

نکته ی مهم این است که برای تغییر این الگو مرد می تواند تعیین کنندگی بیشتری نسبت به خود زن داشته باشد. به همین دلیل بسیاری از روانشناسان و جامعه شناسان صنعت مد و تبلیغاتِ رسانه ای زنان را با صنعت پورن و بردگی نوین جنسی یکی می دانند. (بعد از اولین نمایش فوق اروتیک جنسی تکه ای از بدن کیم کارداشیان در تبلیغ فشن شو نیویورک سال 2011 که تازه جراحی زیبایی در او انجام شده بود، چنان مورد تحسین زنان جامعه امریکا قرار گرفت که این نوع زیبایی اندام در طی دوسال در صدر جراحی های زیبایی زنان قرار گرفت)

برای مثالی دیگر در تبلیغاتی که محصولات مردانه برای مردان هدف قرار داده می شود، زنان بیشتر به عنوان اشیای جنسی (SEX-SHOPING) به تصویر کشیده می‌شوند تا تبلیغ بتواند اثرگذاری بر مردان را با غرور و قدرت بیشتری به تصویر بکشد. از این ایده ی تبلیغاتی در کتاب رکوردهای جهانی گینس سال ۲۰۰۸ یاد شده است: مردانی در اطراف یک زن برهنه و عریان به طوری که نوشیدنی از بدن زن سرازیر می شود و هر اندام زن مانند یک بازوی مکانیکی این نوشیدنی را به مرد ارائه می دهد. درست همه چیز مانند یک بازی و یا عمل جنسی جلوه می کند. منتهی با این تفاوت که اینجا زن فقط در حال ارائه خدمت جنسی صرف بدون عاطفه و احساس است.

ابژه‌سازی از زنان در فعالیت‌های تبلیغاتی، پیامدهای روانی مهمی را به دنبال دارد. این شیوه و روال مبتذل فرهنگی رسانه ای، زنان را قادر می‌سازد تا به شیوه‌ای که به تصویر کشیده می‌شوند، نزد خودشان درک و معرفی شوند و مردم جامعه هم اینگونه زن را بشناسند. مثلا فکر کنید به شما بگویند یک زن را توصیف کنید و شما بگویید آن تبلیغ را دیده اید که زنی بدن اش را نمایش می دهد؟ و یا برای یادآوری یک محصول تبلیغی، نمادهای جنسی زنانه به شما سرنخ دهند.

درک یک زن از بدنش بخشی از خود واقعی یک زن است و در حالت روانی یک ساختار روان‌شناختی و یک ساختار ذهنی از تمامیت خودش.

این تمامیت الگوی مادری را در ذهن پرورش می دهد. حال چگونه الگویی که مطابق نماد جنسی شده است بتواند در میان ذهنیت های خیالی و عینی شده ی جامعه از زن، یک مادر خروجی بدهد؟

انجمن روانشناسی امریکا در تحقیقی به سال 2010 با عنوان “ناباروری رسانه ای” به تاثیر تبلیغات جنسی و مبتذل زنانه به عنوان نیروی محرکه ی روانی برای ناباروری در زنان می پردازد. در این تحقیق آمده: ((نمایش تمام ابژه شده ی جنسی بدن و شخصیت زن در تبلیغات رسانه ای موجب می شود زنان نقش مردان را در زندگی شان ابتدا به عنوان همان نیرو و مخاطبی ببیند که از او طلب یک زن جنسی کالا شده را دارد و بعد زنی که می تواند مادر باشد.

همین موضوع هم در نقش پدرانه ی مرد تاثیر منفی و مخرب دارد و هم بر نقش مادرانه ی زن.

شرم حضور زن در محیط خانواده بدون در نظر گرفتن نماد و الگوهای جنسی و تحریک کننده اش یک خیال و یا توهم در روان زنان بدل شده است. حتی زنی که در این مناسبات حضور ندارد هم درگیر جدی این موضوع می شود. این موضوع را با مثال تاثیر فرد سیگاری بر یک غیر سیگاری می توان مقایسه کرد.

 

نتیجه ی مخرب تبلیغات رسانه ای زنانه این می شود که یک زن ” بی‌نقص ” وجود ندارد مگر آنکه بتواند با اندام اش تعریف جنسی ارائه دهد.

درست مانند انتخاب ملکه ی زیبایی و یا دختر شایسته جهان. با اینکه بیش از25 الگو و معیار انتخاب وجود دارد ولی آیا تا بحال شنیده و یا دیده اید که یک زن معلول و یا درگیر سوختگی شدید صورت؛ بتواند ملکه ی زیبایی و یا دختر شایسته ی کشوری شود؟ پس بنابراین زن بی نقص نداریم، بلکه با تکه ای بی نقص از زن مواجه هستیم. مثلا یک تکه ی خاص اندام جنسی اش.
حالا می توانیم تاثیر مخرب روان تنی و روانی محض مانند افسردگی در ابتلا به سرطان سینه زنان و افزایش چشمگیر آن را با وجود رشد علم پزشکی در این زمینه متوجه شویم. زن بعد از دست دادن آن تکه از بدن اش دیگر برای معرفی اش و یا همسان شدن با نمونه های سالم و کامل اجتماع اش (هم نوع اش) دچار مشکل جدی می شود.

یالوم: بدن زنان در تبلیغات تکه‌تکه شده و هر تکه برای مردی ست و فقط یک بخش از بدن بر همه ی اندام ریاست و برتری دارد که بیشترین آسیب را هم وارد می کند: اندام تناسلی و دقت کنید این روزها دخترها زمانی اراده و نیروی جوانی شان را احساس می کنند که فقط زیبا باشند و بتوانند رابطه ی جنسی برقرار کنند.

زنان در دنیای امروز نه تنها معرف کالای مصرفی شده اند بلکه خودشان هم قابل مصرف شده اند. این موضوع که چرا یک جامعه برای بهبود روند اجتماعی شدن اش باید روسپی خانه داشته باشد را با چه منطقی می توان توضیح داد. چرا اساسا باید همچین موضوعی طرح شود. مگر حضور یک جوان در یک جامعه اگر فقط برای قصد جنگ باشد؛ او باید تا ابد در هر جامعه ای نقش سرباز را تجربه کند؟ مگر نه آنکه از خانواده ی خود ما این روسپی خانه ها نیرو تهیه می کنند؟ پس چگونه بخشی از محور تفریحی و ساخت های اجتماعی مانند مراکز ارائه خدمات جنسی فقط وظیفه ی پاسخ دهی و ارضای مردانه توسط زنان است؟

آنچه در تبلیغات رسانه ای بدان تاکید می شود جذابیتی ست که برای زن و ما معنای دیگری هم دارد: امکان تولد و خلق یک انسانی جدید در این دنیا. حالا با خود فکر کنیم کدام نقش زن می تواند الگوی بهتری باشد؟ نماد جنسی برای جذاب شدن کالاها و شهرها و یا قدرت خلق کننده اش؟؟؟

بازگشت به بالای صفحه