رد کردن لینک ها

فروید یا وجودی ها؟

چرا روانشناسی آینده خودش را در اندیشه وجودی جستجو می کند؟

روانشناسی بیش از یک قرن سابقه ی علمی و عملی دارد. تاکید بر عملی بودن روانشناسی از میراث اندیشه ای فروید می باشد. زیگموند فروید روانکاو و روانشناس اعتقاد داشت آنچه به عنوان روانشناسی در خدمت بشریت است با عملی بودنش معنا پیدا می‌کند. اصرار او بر روانشناس بودنش و نه روانکاو بودن، بر همین نکته مهم استوار بود: روانکاوی جنبه ی عملی روانشناسی ست.

بعدها یونگ این نظر را تکمیل کرد و اشاره کرد که روانشناسی تنها علم مرتبط با انسان است که عملگرایی همسو با انسان دارد. ما راه می رویم، می دویم و مدام در حال پرش از حالت سکوت به وضعیت فعال هستیم. درست مانند آنچه در روانشناسی می بینیم. روانشناس در مطب خود نشسته است و هنگام مواجه با شما به حرکت در می آید. با شما هم کلام می شود، همراهی می کند و در نهایت با شما در جلسات گروه درمانی راه می رود و بازی هم می کند.

مهمترین تمایز بین روانکاوی و روانشناسی نه در ماهیت که در همین عملگرایی‌ست.
در روانکاوی کنش‌های عملگرایی در نهایت مبتنی بر واکنش‌های جنسیت تبیین می شوند، اما در روانشناسی کنش ها پیرامون تمامیت رفتار فرد با جمع اشاره دارد.
به همین دلیل هرآنچه در زیرشاخه های علم رفتارشناختی متولد می شوند را روانشناسی می نامیم.
در حال حاضر در سراسر دنیای آکادمیک و فضای علمی که مرتبط با روانشناسی فعالیت می کنند، نگرانی بابت آینده‌ی روانشناسی دارند.
اسلاوی ژیژک فیلسوف و اندیشمند لاکانی در مقاله ای در شرح و تفسیر فیلم جاده مالهند «دیوید لینچ »می‌گوید: آنچه آینده روانشناسی را به خطر می اندازد بی ارزش شدن آن در بین بدنه عامی و بی سواد جامعه است.

روانشناسی در همه ی این سالها تلاش کرده موضع خودش به انسان و دنیا را سطح بالا تعیین کند. روانشناسان ثروتمند با مطب های شیک. همایش ها و فستیوال های سطح بالا که تمام سعی بر لوکس نشان دادن روانشناسی دارند. این آفتی بوده است که از ابتدای ظهور روانشناسی وجود داشته است.

عدم محبوبیت روانشناسی و روانکاوی در بین مردم عادی و بیسواد جامعه از همین رویکرد مردمی حاصل می شود. این هم بزرگترین اشتراک بین این دو رشته است و هم بزرگترین دعوای بین‌شان.
اما در این دعوا و اشتراک، روانشناسی به دلیل گستردگی عظیم موضوعات زیرمجموعه اش بیشتر با جامعه عادی و آکادمیک دانشگاهی ارتباط برقرار کرده است.
شما اگر ناراحت باشید، روانشناسی بهتر شما را درک می کند تا روانکاوی. روانکاوی به ناراحتی شما کاری ندارد بلکه مستقیم به سراغ ترس‌های شما می‌رود.
فروید همین نکته را هشدار داده بود که انسان امروز اگر بترسد نیاز به از بین رفتن ترس اش ندارد بلکه تنها می‌خواهد این ترس را در موقعیت دیگری تجربه نکند.

روانشناسی با خود شما روبرو می شود اما روانکاوی با مشکل شما.

به همین دلیل است که بیشتر رویکردهای فلسفی در ذات تئوری شان با روانشناسی همسویی بهتری دارند تا با روانکاوی.

یکی از دغدغه های اندیشمندان دنیای مدرن و پست مدرن ظهور اندیشه اگزیستانسیالیسم یا وجودی در نظام های روانشناسی و روانکاوی بود.
مفهوم وجودی با ذات و ‌ماهیت عملگرابودنش تمام عرصه های اندیشه‌ای پیرامون ما را تحت سیطره خودش گرفته بود و ضرورت ایجاد می کرد که روانشناسی و روانکاوی هم نسبت به وجودی موضع خود را اعلام کنند. خیلی زود روانکاوی موضع خودش را اعلام کرد و انجمن فرویدی دانشگاه وین به عنوان سردمدار تصمیم‌گیری و سیاست گذاری جهانی روانکاوی در جهان اعلام داشت: آنچه به عنوان مفهوم وجودی از فلسفه به جهان علوم رفتاری نفوذ کرده است نمی تواند مورد حمایت نظری و عملی روانکاوی باشد.
اما نکته بسیار مهم و ارزشمند رویکرد روانشناسی بود. برخلاف آنچه همه ی دنیای علم در خیال و ذهن داشتند، این مفهوم وجودی بود که بقا و تعالی خودش را در روانشناسی یافت.
به قول رولو می هرگز تصور نمی شد روانشناسی که در قرن بیست و یک در حال احتضار و مرگ بود به یکباره فرزند جدیدی را به عنوان رویکرد وجودی به جهان معرفی کرد.
بله، روانشناسی وجودی با ساختار عملگرایی اش تحت عنوان روان‌درمانی به ما معرفی شد. در همان ابتدای ظهور، تمام بدنه ی عادی و بی سواد جامعه استقلال نشان دادند: گزارش انجمن روانشناسی امریکا، در امریکا برای زوج های طلاق گرفته و همجنسگرایان سوال شده بود آنجا که افراد می توانند با راحتی، آزادانه و بدون تحقیرشدن دردودل کنند و از غم و غصه رهایی یابند، کجاست؟
آری، دیگر خبر از آن محیط دادگاه گونه مطب و روانشناس خبری نبود.

ساختارشکنی اینبار نه برای حفظ منافع روانشناسی و باکلاس شدن است بلکه برای نزدیکی و ارتباط بیشتر با بدنه ی اکثریت عام جامعه در نظام رویکردی روانشناسی نسبت به انسان رخ داد. روان‌درمانگری همه ی ایده آل ها و رسالت های مفهوم وجودی را در بهترین شکل ممکن در خدمت انسان قرار داد.

انسان امروز دست به انتخابی نوین زده است.
تصمیم گرفته است تا در بین مردم جامعه اش رازهایش را مطرح کند. صادقانه دست کمک دراز کند و بدون انتظار کمک ‌کند. مفهموم وجودی نقطه ی اشتراک بشریت شده است. زیر چتر وجودی و زیر سقف جلسات روان‌درمانی همه می توانند امنیت و آرامش داشته باشند.
دیگر هدف درمان و موضوع، بیمار نیست. هدف دورهمی صادقانه با برنامه‌ انسان محور و هدفمند است. مکان و زمانی فراهم شده است تا انسان بتواند همه ی خودش را پالایش کند و دوباره به بدنه ی جامعه بازگردد. مهمترین نکته در مشارکت جلسات روان‌درمانگری این است که به ما یاد می دهد دیگر از مشکلات هراس نداشته باشیم. به استقبال هر کنش و‌ واکنشی برویم. با مسائل مستقیم و بدون واسطه روبرو شویم و نه بر آنها حمله کنیم یا بر ما چیره شوند.

تقابل های روانشناسی و روانکاوی نسبت به مفهوم وجودی،

روانشناسی:

۱. مبتنی بر کنش
۲. اصل بر انتخاب
۳. اولین با ارزش های فردی
۴. تکیه بر پذیرش اشتباهات

روانکاوی:

۱. مبتنی بر واکنش
۲. اصل بر تقدیر
۳. اولویت با جمع
۴. تکیه بر دوری از اشتباهات

همانطور که در این بررسی تقابل ها مشاهده می کنیم گشودگی و رویارویی مستقیم با اضطراب مرگ، نتیجه بررسی های ما می شود.
مفهوم وجودی با عملگرایی‌اش در ساختار روانشناسی انسان را از هیچ موضوعی منع نمی کند و همه‌ی دریچه‌های خیر و شر این جهان را برای انسان باز می گذارد و از انسان می خواهد با هرآنچه هست مستقیم روبرو شود تا بزرگترین و خطرناک ترین مسئله امروز بشریت یعنی اضطراب را مغلوب کند.
امروزه هر رویکرد رفتارشناسی اگر بخواهد در راستای اهداف انسانیت پیش برود چاره ای جز پیوستن به رویکرد وجودی ندارد. رویکردی که در خانواده روانشناسی بهترین نقش خود را ایفا می کند.

به گفتگو بپیوندید

بازگشت به بالای صفحه