فروید، روانکاوی و پایان جنسیت
(فارسی شده ی بخشی از مقاله ای به قلم پروفسور ارشد روانکاوی جوزف نیکولسی درباره ی سکسوالیته و مفهوم واقعی همجسگرایی با نگاه به آرای زیگموند فروید)
مقدمه
بحث و جدل عمومی در مورد عادی بودن و درمان پذیری همجنسگرایی در مردان بیشتر از زنان مطرح است. این امر به موجب بازگشت به اولین درک حرفه ای روانکاوان و روانشناسان درباره ی همجنسگرایی اتفاق افتاده است.
به عنوان مثال، ریشه های نظریه روانکاوی زیگموند فروید یکی از همین نمونه بازگشت ها محسوب می شود.
گرچه نظریه پردازان همجنسگرایان، نظریه روانکاوی اولیه در مورد طبیعت و علل همجنسگرایی را رد می کنند، اما این دیدگاه همچنان پایه ای برای شناخت ماهیت همجنسگرایی محسوب می شود.
در این مقاله هدف بررسی تاریخی نوشتار فروید درباره ی همجنسگرایی صرف نیست. بلکه هدف و نتیجه رسیدن به آن سخنی ست که فروید از آن به عنوان همجنسگرایی زنانه یاد می کند.
طبق روال اندیشه ی فرویدی مرد محور شناخت شناسی در حوزه ی جنسیت است. اما هنگامی که این شناخت می خواهد بسوی پایداری و یا سلامت جنسی گام بردارد، زن به عنوان نقشی تعیین کننده بروز و ظهور می کند.
فروید را اگر آنگونه که خودش طلب می کرد یک جامعه شناس روانشناس محور بدانیم می توانیم بسیاری از انگاره ها و واقعیت های همجنسگرایی در دنیای امروز را درک کنیم. به نظر من آنچه فروید و بعدها هربرت مارکوزه درباره ی فروید نوشت؛ همجنسگرایی یعنی تمایل به جنسیتی که عاری از نیازهای ناپایدار جنسی ست. همین موضوع ناب بودن و تعیین کنندگی همجنسگرایی در آینده ی جنسی یک جامعه را به ما نشان می دهد و اینکه نقش زن در این مسیر چقدر مهم است و حالا می توانیم تاکیدات فروید را بهتر درک کنیم.
مارکوزه در مقاله ای تحت عنوان تمدن روانشناسی اجتماعی فروید می گوید: ((در نزد فروید زن باید معادلات جنسی در ارتباط با مرد بودن را به حالت موقت به وضعیت تعلیق در بیاورد تا بتواند برای همیشه نقش مرد را نه به عنوان برطرف کننده ی نیاز جنسی بلکه به عنوان مردی که دیگر برای بقا به او نیاز نیست، فرض جنسی کند و بشناسد.))
امروزه فوکو و دیگر اندیشمندان معاصر در حوزه ی فلسفه وجودی به این معنا رسیده اند که دستاوردهای پزشکی در ایجاد لقاح مصنوعی و طریقه های بارداری بدون نیاز به حضور توانایی های مردانه، به طور قطعی موضوع رابطه ی جنسی را به طور کامل تغییر داده است. این همان آینده نگری فروید در ((تمدن و گله مدی های آن)) است.
آنجا که می گوید اگر تمدن موفق شود بعد از جنگ هایی که دنیا به آن گرفتار است رهایی یابد، در ابتدا برای بازسازی خودش اولین قدم را اصلاح ریشه ای و بنیادین جنسیت تعیین می کند. توجه داشته باشیم که به قول فروید دنیا هر مقدار هم که به جنسیت و سکس احساس نیاز کند اما در همان لحظه ی خواست و کیف (لکان) آرزوی از بین بردن آن را دارد. اما همیشه مهمترین مانع تفکیک و استقلال ماهیت و عملگرایی جنسیت و سکس وقتی به بارداری و بقای نسل می رسید همه چیز را می توانست تا سالها در سلطه ی خودش قرار دهد. سلطه ای که کاملا و به یقین مردانه ست.
حال با توجه به مفاهیم یاد شده اگر در تمدن فعلی زمان انتخاب و معرفی متفاوتی در جنسیت و سکس به دنیای فردا است، زن تنها بازیگر آن خواهد بود. این بزرگترین آرمان کارن هورنای روانشناس است که می گفت: ((این مرد است که در آینده به زنی حسادت می کند که در جنسیت هیچ برتری مادی ندارد و دقیقا همین فقر زن در اندام تناسلی قدرتمندانه است که اوج حسادت مرد را تحریک می کند.))
برای درک بهتر این موضوع مثالی می زنیم:
بیایید کشور هلند را ببینیم. در هلند آنقدر آزادی مدنی جنسیت کامل و آزادانه طرح ریزی شده است (همان تمدن دوباره و نو-شده ی فروید در جنسیت) که تمام فرآیند یک رابطه با روسپی را تام و تمام زن تعریف می کند. درست برخلاف آنچه در دیگر نقاط دنیا رخ می دهد. (حتی در امریکا و انگلستان هم اینگونه نیست)
در این مثال جابه جایی رخ داده است. این جابه جایی دوم شدن و یا جنس دوم شدن مرد است. در واقع مرد دیگر در آن لحظه در رابطه با روسپی بارور کننده نیست و تنها یک برطرف کننده است. درست همان انگاره و نقشی که زن در گذشته ی جنسی جهان داشت.
دیگر آلت و اندام نرینه تقدم بر همه ی دنیای جنسیت ندارد. اصلا نقشی ندارد. اینجا سخن از ارتباط معانی و اشکال زیبا در سکس است که زن سرآمدترین و تکرارشدنی ترین است.
به همین جهت می توانیم بگوییم رشد همجنسگرایی در زنان و اشکال جامعه شناختی و روانشناختی آن،روز به روز در حال رشد و تکامل است. اگر نگاهی دقیق به قوانین مربوط به همجنسگرایی در کشورها بیندازیم مشاهده می کنیم که قانون همجنسگرایی و قوانین ذیل آن را با زن آغاز کرده اند و مرد دقیقا در آن زیرمجموعه ها تعریف و معنی می شود. …
اخیرا در هند همجنسگرایی بعد از تلاشی ده ساله توسط کمپین ها و نهادهای داخلی و خارجی، قانونی و آزاد شد. باید بپرسیم جامعه ای با این مقدار سنت های محدود کننده ی زنانه چگونه توانسته این قانون و فعل جنسی را آزاد کند؟
جواب زن است. تغییر الگوی معنایی و نه صرفا رفتاری اجتماعی محض زنانه نشان داده است که خانواده های آینده با دو محور و هردو محور زن ایجاد خواهند شد. در اینجا برنامه تحقیر و از بین بردن نرینه ی قوی و تاریخی چون مرد نیست. بلکه درست برعکس، شناختن واقعیت و آنچه امروز و فردا می خواهد پیش روی بشریت باشد قرار است تغییر الگو داده شود. فرزندان آینده از ابتدا با دو زن بزرگ می شوند و قرار بر این هم نیست که یکی بعدا پدر خطاب شود. اینجا این دو زن نماد عملی و عینی شده ی خانواده هستن. خانواده ای که عنصر نرینه و قدرت پدرانه جایگاه اش را مستقیما به خود فرزند داده است. تو نباید در انتظار پدری باشی… انتخاب با توست که در آینده پدری باشی و یا اصلا پدر بودن دیگر تصمیم نیست بلکه یک انتخاب است. دیگر برای رسیدن به یک نماد نیاز به همراهی و آرزو کردن آن نماد نیست. تو وظیفه و رسالت داری با استناد به هیچ، الگویی تعیین کنی که بتواند با یکی از نمونه هایش در تاریخ برابری کند و او را حتی مهار کند.
فروید باور داشت که تنها راه تمام شدن مفهوم جنگ در دنیا این است که قهرمانان آن را با نمونه های تاریخی اش مقایسه و ارزش گذاری نکنید. بلکه یکسره قهرمان فعلی را برای گشت و گزار در تاریخ رها کنید تا در این سیاحت به نمونه هایی برسد که رذالت و قدرت نابودگری اش در جنگ را به رخ اش بکشند. اینجا آنچنان تلنگری بر قهرمان نقش می بندد که هرگز دیگر به جنگ فکر هم نمی کند. در روابط جنسی، سکس و جنسیت هم اینگونه است. فردی که متجاوز است و خیانت کرده را در مرور اتفاق افتاده رها کنید تا با خالص ترین نمونه ای که خودش را بازسازی می کند، روبرو شود. بدون هیچ واسطه ای…
اعتقاد من در نگاه به آرای فروید درباره ی همجنسگرایی رسیدن به همین مرور تاریخی جنسیت است. مروری که اگر یکبار رخ دهد شما را برای همیشه با سکس وداع می دهد. مروری که فوکو می گوید اگر آن را درک کنید در جامعه نگاه شهوانی به زن یک امر جنسی ست که مانند عمل واقعی آن نتیجه و بازخورد دارد. حتی این را تجاوز می نامد. تا بحال فکر کرده اید اگر تمام روابط سکسوالیته ی شما برای دیگران نه؛ بلکه برای خودتان مرور شود چه احساسی دارد؟ حال فکر کیند در تاریخ این مررو را انجام می دهید به بهانه ی رسیدن به فردی بدتر از خودتان؛ اما به گونه ای عجیب غافلگیر می شوید و خودتان را تنها و تنها در برابر آنچه انحراف و شکست عاطفی جنسیت است، میزبانی می کنید.
این نکته آخر یعنی اوج آزادی و رسالت جنسیت که مارکوزه می گوید فروید در ذهن داشت.
همجنسگرایی در بین مردان نمی تواند تکامل امر جنسیت در تاریخ باشد. چرا که امروزه مانند گذشته سکس و جنسیت، برتری را به آلت مردانه نمی دهند بلکه برتری با وفاداری و قدرت پیوستن به ذات جنسیت است: تاب خوردن و خزیدن اندام ها روی یکدیگر بی آنکه احساس کنی خطری تو را درگیر می کند.
به یاد لاکان که در درسگفتار شانزدهم کلوژ دی فرانس درباره ی روانکاوی می گوید: ((در ارتباط جنسی کاملا مردانه برطرف شدن نیاز جنسی اولویت و تنها مقصود جنسی ست اما در یک رابطه ی زنانه ممکن است در اوج لذت ارگاسم، سکسی رخ نداده باشد. یعنی دو زن با یکدیگر بازی و یا نمایش اجرا می کرده اند…))
پایان