تغییر شکل در نظریه و ماهیت عملی روان درمانی
مانند بسیاری از حرفه های کمککننده،
روان درمانی از روزهای اولیه زیگموند فروید بسیار تغییر کرده و تکامل یافته است.
در حرفه مشاوره، این تغییرات به عنوان “امواج” اشاره شده است.
موج اول شامل روانشناسی فرویدی یا روانکاوی است. اگر چه این ها قدیمیترین انواع مشاوره هستند، اما هنوز هم توسط بسیاری از درمانگران عمل می شود. انتقادات رواندرمانی موج اول این است که جلسات بدون ساختار، درمانگر تمایل دارد نقش منفعلانه ایفا کند و پیشرفت حاصله تمایل دارد بسیار کند باشد.
موج دوم روان درمانی شامل درمانهای مدرن، مانند درمان شناختی و رفتاری است.
این درمانها کوتاه تر و هدایت پذیرتر میشوند، که بیشتر به مراجعان محدودیت اعمال می کند. با این حال، برخی از مراجعان دوست ندارند که درمانگر رهبر شود و می خواهد کنترل بیشتری بر روی درمان خود داشته باشد، همانطور که در درمان های موج اول انجام می شود. مراجعان ممکن است به “بینش” که در روانکاوی به دست آمده نیز دست یابند.
از زمان معرفی موج دوم، درمانگران و روانشناسان درمورد اینکه کدام یک موثرتر است، استدلال کرده اند. جالب توجه است، این تحقیق بارها و بارها نشان داده است که تمام روان درمانیهای مختلف به همان اندازه موثر هستند. توصیه های کلی به متخصصان درمانگر این است که فقط سبک درمان را انتخاب کنید که برای شما مناسب تر است. این قطعا مشاورهای بود که من در هنگام انجام تحصیلات فارغ التحصیل خود دریافت کردم: “فقط یکی از بهترین ها را انتخاب کنید تنوع مهم نیست”. با این حال، آنچه که من در حال تبدیل شدن به یک درمانگر تمرین بودم این بود که اگر چه سبک به نظر نمی رسد در نظر درمانگران، اما مهم است برای مراجعان.
هر درمانگر که مدتی است در اطرافش می داند که هر سبک با هر مراجع کار نمی کند. مراجعان این را می دانند. آنها با برخی از درمانگران احساس ناامیدی می کنند، اما بعد از آن با دیگر مشاوران و رواندرمانگران ارتباط خوبی می گیرند. سوال این است “چرا؟”
وقتی درمان ناتمام می ماند، درمانگران آن را به فقدان “تناسب” بین درمانگر و مراجع متهم می کنند. این ممکن است در برخی موارد درست باشد. به عنوان مثال، اگر یک درمانگر متخصص در اضطراب است، اما یک مراجع برای کمک به مدیریت خشم خود و اعتیاد به بازی های ویدئویی می آید، احتمالا به نظر مناسب می رسد. اما در تئوری، اگر یک مراجع به یک درمانگر متخصص در آنچه که به دنبال کمک است مراجعه داشته باشد ضروری ست که آن مراجع یک تجربه خوب را کسب کند و متخصص هم در زمینه ی مورد نیاز مراجعه کننده، تجربه ی علمی و احساسی لازم را داشته باشد.
عدم وجود این تجربه دوطرفه مشکلی ست که بسیاری از این مراجعان را به ناامیدی می رساند و یافتن درمانگر مناسب را یک روند خسته کننده و بیهوده بدل می کند. علی رغم اینکه بعضی از درمانگران می گویند: مشکل اینجاست که انتخاب های مراجعان”مناسب” نیست. اما این دلیلی ست که بسیار بنیادی تر از انتخاب درمانگر مناسب توسط مراجع است.
وقتی موج دوم روان درمانی جریان اصلی بود، درمانگران بسیار هیجان زده بودند. بسیاری از درمانگران فکر کردند که ما مشکل را با “مناسب بودن نوع درمان برای همه” حل کرده ایم و این درمان های جدید با هر کسی کار میکند. اکنون که این درمانها برای مدت زمان طولانی در عمل بوده اند، می دانیم که این گونه نشده است. درمان CBT دارای میزان موفقیت همانند روانکاوی است. اما مشکل حل نشده است. این باعث شده است بسیاری از درمانگران و روانشناسان خواستار یک موج سوم شوند. پیشبینی، حدس و گمان زیادی در مورد موج سوم وجود دارد. برخی از آنها در مورد اینکه آیا پذیرش و تعهد درمان (ACT) نشان دهنده موج سوم است، مورد سوال قرار گرفته است. من قصد دارم استدلال کنم که این کار را نمیکنند و من توضیح خواهم داد که چرا.
هنگامی که درمان رفتاری شناختی اختراع شد، این یک تغییر واقعی از بنیاد روانکاوی بود. این دو به طور واضح متفاوت هستند و به مراجع نیز تجربه بسیار متفاوت می دهد. من احساس نمی کنم ACT یک تغییر واقعی از موج اول یا موج دوم است. درمان ACT، همراه با DBT و سایر روش های شناختی مبتنی بر ذهن، شامل عناصر موج اول و موج دوم هستند. اگر چه این قطعا یک نوآوری است، من احساس نمی کنم که این درمان ها به اندازه کافی متفاوت برای ایجاد موج سوم باشند. آنها همچنان از این مشکل “مناسب” رنج می برند. اگر چه این درمان ها قطعا موثر هستند، مثل همه درمان های دیگر، آنها برای همه ی طیف گسترده مراجعان کار نمی کند.
ما میدانیم که مشکل تناسب یک مشکل واقعی است. اکثر مردم به این نتیجه رسیده اند که اکثر مراجعان پس از اولین جلسه از درمان خارج میشوند. واضح است که این نشان می دهد که مراجعان در جستجوی چه چیزی در حال تلاش هستند. برای اکثر مراجعان، چیزی از تجربیات درمانی از دست رفته است و می توانند بلافاصله به این شکست اعتراف کنند. یک سیستم روان درمانی که به این مسئله «مناسب» پاسخ می دهد، شروع واقعی موج سوم است.
پروفسور جونا باگشا (Joanne Bagshaw) استاد روانشناسی و مطالعات زنان در کالج مونتگومری و درمانگر جنسی