رد کردن لینک ها

روانکاوی و زیگموند فروید

*مقدمه*

زیگموند فروید شخصیت علمی نادری بود که جهان بینی خاص را ارائه داد و در واقع او پرچمدار نهضت روانکاوری بود و با نوشتن کتاب های فراوان سهم عمده ای در دانش بشری به دست آورد.

به مناسبت یهودی بودنش و فشاری که در آن زمان بر یهودی ها از طرف نازی ها وارد می شد او در ده سالگی به مدرسه رفت ولی خواندن و نوشتن و حساب کردن را تا آن زمان در منزل آموخته بود. تحصیلات  پیش از دانشگاه خود را در هفده سالگی با نمرات و امتیازهای بالایی به اتمام رساند و در رشته پزشکی مشغول به تحصیل شد در 25 سالگی موفق به اخذ دکترا در طب شد ولی او علاقه ای به کار پزشکی نداشت سپس به مدت یک سال و نیم مشغول کارهای تحقیقاتی شد ولی به علت فقر و شرایط خاص آن زمان به فرانسه سفر کرد در آنجا بود زیر نظر شارکو مطالعاتی در زمینه هیستری انجام داد و متوجه شد که فلج عضوی متمایز از فلج کنشی است. استاد او (شارکو) معتقد بود که علت فلج هیستریک یک غده پویای نامرئی است او (شارکو) برای درمان فلج هیستریک بیماران را خواب می کرد و با «تلقین» آن ها را مداوا می کرد. زمانی که فروید به وین بازگشت نتیجه مطالعات خود به خصوص درمان شارکو را در زمینه تلقین و خواب مصنوعی بیان کرد ولی مورد تمسخر جامعه پزشکان قرار گرفت.

بعد از ازدواجش، او به عنوان متخصص امراض عصبی کارش را شروع کرد و با دارو بیماران را درمان می کرد ولی این شیوه درمان او را راضی نمی کرد و معتقد بود که عوامل ناشناخته ای در ایجاد بیماری موثر است. شاید بتوان آشنایی فروید با دکتر بروئر را به عنوان سرآغاز و تحولی دانست آن دو به این نتیجه رسیدند که نشانه های هیستری محصول خاطرات دردناک و هیجانات ابزار نشده اند به این معنی که سرکوب کردن یک انگیزه نیرومند به صدمه روحی منجر می شود و علائم فیزیکی جانشین انگیزه سرکوب شده می شوند. بنابراین هدف درمان این است که وقایع فراموش شده به یاد آورده شوند و به صورت هیجانی ابراز شوند.

کارل یونگ نیز از شاگردان باهوش او بود که همراه او به آمریکا رفت و سخنرانی مبسوطی درباره ی روانکاوی ایراد کرد و بعد از آن فروید به خاطر حمله نازی ها به اطریش و تاراج منزل او و سوزاندن کتاب هایش با عده ای از همکارانش و دخترش (آنا) به لندن مهاجرت کرد و سرانجام در سن 83 سالگی بر اثر بیماری قلبی درگذشت.

*روانکاوی*

«خود را بشناس» یکی از مفاهیم زیربنایی روانکاوی است. عوامل موثر در گسترش روانکاوی وجود داشته است که به ترتیب زیر می باشد:

1- *داروین و علم زیست شناسی*

داروین انسان را هم چون حیوانات، جزنی از طبیعت معرفی کرد یعنی انسان همگام با علوم طبیعی مورد مطالعه و بررسی علمی قرار گرفت و باعث شد روانشناسی هم برای خود جایی میان علوم طبیعی باز کند و فروید تحت تاثیر این افکار بسیاری از فرضیه های روانکاوی را تکوین کرد.

2- روانشناسی تداعی

روانشناسی تداعی در تاریخ روانشناسی سابقه ای طولانی دارد. به خصوص در قرون هیجده و نوزده اهمیت زیادی یافت . فروید نیز از این عقیده استفاده کرد و با استفاده از روش تداعی آزاد اطلاعات زیادی در زمینه علل اساسی رفتارهای نابه هنجار به دست آورد.

3- توسعه علم عصب شناسی

(شارکو) استاد فرانسوی فروید از پیشگامان بزرگ این رشته بوده است. هم زمان با شهرت فروید طرح اصلی نظام عصبی تقریباً شناخته شده بود.

4- روان پزشکی قرن نوزدهم

در ادامه قرن نوزدهم مفاهیم خودآگاه وناخودآگاه موردتوجه بود و هیپنوتیزم به منزله راهی برای دست یافتن به ناخودآگاه بود. در آن زمان خواب مصنوعی و تلقین در درمان بیماری های روانی به کار گرفته شد و رابطه مراجع و درمانگر شکلی دیگر گرفت.

5- تاثیرعلم فیزیک

علم فیزیک هم در روند تکامل فکر فروید تاثیرات زیادی داشته است. فروید توانست با استفاده از علم فیزیک قوانین دینامیک را در زمینه شخصیت انسان به کار برد و روانشناسی دینامیک یا پویا را پایه گذاری کرد. یعنی علمی که درباره تغییر شکل ها ومبادلات انرژی در شخصیت بحث می کند.

به طور کلی تکامل اندیشه های فروید را می توان به چهار دوره تقسیم کرد:

در دوره اول فروید از روش پالایش روانی که از بروئر آموخته بود استفاده می کرد و تحقیقاتی در زمینه هیستری انجام داد.

دوره دوم : او با خودکاوی خودش متوجه چگونگی عملکرد نیروهای متحرک درونی شد و روانشناسی نهاد را پایهگذاری کرد.

دوره سوم : فروید در این دوره روانشناسی نهاد را بر سه مفهوم بنا کرد: نا حودآگاهی پویا، لیبیدو، و انتقال و مقاومت.

دوره چهارم : دوره روانشناسی خود که مربوط به درک کل شخصیت است.

ادامه دارد

 

برگرفته از کتاب نظریه های مشاوره و روان درمانی دکتر شفیع آبادی و شارف

بازگشت به بالای صفحه