رد کردن لینک ها

تحلیل رفتار متقابل و تئوری انتخاب

 width=

تحلیل رفتار متقابل و تئوری انتخاب

فرد مضطرب و افسرده چه کسی است ؟

پیروان مکتب واقعیت درمانی معتقدند که انسان‌ها مسئول رفتار خود می‌باشند و این بی‌شباهت به نظریه تحلیل رفتار متقابل نیست. با وجود این که در تحلیل رفتار متقابل اعقاد بر این است که رویدادهای پنج سال اول زندگی فرد به علاوه رفتار والدین منتهی به نوشته شدن نمایشنامه یا پیش نویس زندگی فرد شده است و رفتار فرد تا بزرگسالی براساس آن رقم خورده است ولی فرد می‌تواند با فعال کردن بالغ خود مسئولیت‌های زندگیش را برعهده گیرد و پیش نویس نوشته شده را تغییر دهد و به نوعی «والدسازی مجدد» نماید و طرحی جدید بنویسد.

بنابر نظریه واقعیت درمانی فرد مضطرب و افسرده فردی است که نتواند نیازهایش را تشخیص دهد و براساس واقعیت آن‌ها را برآورده سازد یعنی فرد در ارضای نیازهایش ناتوان است .

بنابراین نظریه همه انسان‌ها با هویت توفیق و موفق پا به عرصه وجود می‌گذارد ولی در حدود پنج الی شش سالگی به محض ورود به مدرسه (مقایسه شدن با دیگران) هویت شکست شکل می‌گیرد ولی به این معنا نیست که فرد مسئولیت خود را رها کند و نپذیرد بلکه فرد می‌تواند با واقعیت رو به رو شود و مسئولیت کارهای خود را برعهده بگیرد. بنابر نظریه تحلیل رفتار متقابل اگر فرد به جای استفاده از «بالغ» از دو حالت نفسانی دیگر «والد» و یا «کودک» خود تبعیت کند یعنی او می‌خواهد برای برآورده شدن نیازهای خود به قدرت و ضعف متوسل شود و در صورت عدم ارضای نیازهایش فرد دچار اضطراب شده و در نهایت به افسردگی مبتلا می‌شود. در واقعیت درمانی افراد یا واقعیت را انکار می‌کنند و یا آن را نادیده می‌گیرند و در حقیقت فرد مضطرب فردی است که منکر واقعیت می‌باشد آن‌ها از واقعیت آگاهند ولی برای فرار از درد و رنج حاصل از بی‌ارزشی و مهم نبودن به آن متصل می شوند بنابراین ناخشنودی و افسردگی

نتیجه عدم احساس مسئولیت است و نه علت آن.

در تحلیل رفتار متقابل فردی سالم تلقی می‌شود که مرزهای شخصیتی اش مشخص باشد ممکن است که فرد دچار تعارض و کشمکش شود ولی می‌تواند سه حالت نفسانی خود (والد، بالغ، کودک) را طوری تفکیک کند که هرکدام از آن‌ها قادر باشند به شیوه ای نسبتاً پایدار ایفای نقش کنند بنابراین نظریه همه افراد یک من بالغ دارند ولی بعضی افراد تصمیم می‌گیرند که تمام امور اجرایی خود را به دست «والد» یا «کودک» خود بدهند و بالغ غیرفعال می‌شود بنابراین مفهوم شخصیت نابالغ وجود ندارد شباهت بین این دو نظریه در این نقطه مشهود است در تئوری انتخاب ،افراد مسئول رفتار خود هستند و فرد افسرده و یا مضطرب فردی است که کنترل اوضاع را در دست ندارد و در تحلیل رفتار متقابل نیز فردی که نتواند به موقع از بالغ خود استفاده کند دچار اضطراب می‌شود و به نظر من مفهوم بالغ در تحلیل رفتار متقابل همان فرد مسئولیت پذیر در تئوری انتخاب است.

(همان طور که می‌دانیم مسئولیت پذیر بودن از ویژگی‌های بالغ است)

فرد غیرمسئول نه برای خود ارزش قائل است و نه برای دیگران و در نتیجه خود را رنج می‌دهد و یا دیگران را آزرده خاطر می‌سازد. یکی دیگر از ویژگی‌های بارز «بالغ» این زمانی و این مکانی بودن است و در واقعیت درمانی نیز فرد افسرده و یا مضطرب با بی‌مسئولیتی خویش، واقعیت را نادیده گرفته و سعی می‌کند مسئولیت رفتارهای مخرب خود را به محیط و دیگران نسبت دهد. بنابر نظریه تحلیل رفتار متقابل زمانی که فرد با (من والدی ) خود با دیگران ارتباط برقرار می‌کند در حقیقت اعمال قدرت و تسلط بر دیگران می کند و می‌خواهد آن‌ها را کنترل کند (این نشانه یک فرد سالم نیست) در تئوری انتخاب نیز فرد افسرده، افسردگی را انتخاب کرده است و به این دلیل افسردگی را انتخاب کرده است که با اضطراب و عصبانیت خود بتواند بر دیگران تسلط پیدا کند و قدرت داشته باشد. از طرفی دیگر افرادی که محور و مرکز ارتباطی آن‌ها با دیگران فقط از طریق «من کودک» است آن‌هایی هستند که مدام طلب یاری و کمک می‌کنند و به دنبال مهرطلبی از دیگران هستند. در تئوری انتخاب نیز بنابر نظر گلاسر مردم با افسردگی و اضطراب خود می‌خواهند از دیگران کمک بگیرند و افسردگی موثرترین حربه برای کمک‌خواهی از دیگران بدون التماس کردن می‌باشد. بنابراین در هر دو نظریه اساس بر این است که انسان سالم فردی است که مسئولیت کارهایش را به عهده گیرد و از بالغ فعال خود استفاده کند.

 

به گفتگو بپیوندید

بازگشت به بالای صفحه